معنی تجدید قوا

فارسی به آلمانی

تجدید قوا

Ausruhen, Beruhen, Rast (f), Rasten, Ruhe (f), Ruhen

حل جدول

تجدید قوا

نیروی از دست رفته را دوباره به دست آوردن


قوا

جمع قوه

جمع قوه، مجموعه نیروهای نظامی

فارسی به انگلیسی

تجدید قوا

Invigoration, Revival


تجدید قوا کردن‌

Rally, Recreate, Refresh


قوا

Forces

فارسی به عربی

تجدید قوا

استراحه

لغت نامه دهخدا

قوا

قوا. [ق ُ] (ع اِ) قوتها. توانائیها. زورها. (ناظم الاطباء). قُوی ̍:
این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
هریک جداجدا خط معزولی قواست.
صائب.
- قوای حیوانی، آنکه از دل منبعث شود و مختص به حیوان باشدچون حرکت قلب و نبض و قوتی که حافظ حیات است و قوت که بدن را از تعفن نگاه میدارد غضب و شهوت از عوارض آن است. رجوع به قوه و قوت شود.
- قوای طبیعی، که تعلق به جگر دارند و عبارتند از: جاذبه، ماسکه، هاضمه، غاذیه، دافعه، نامیه و مولده. رجوع به قوه و قوت شود.
- قوای نفسانی، که از دماغ منبعث میشود، چون: باصره، شامه، سامعه، ذائقه، لامسه، حس مشترک، خیال، مفکره، واهمه، حافظه. رجوع به قوه و قوت شود.

فرهنگ معین

قوا

(قُ وا) [ع. قوی] (اِ.) جِ قوه، نیروها، قوت ها.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قوا

نیروها

مترادف و متضاد زبان فارسی

قوا

نیرو، توانایی، توان، قوه

گویش مازندرانی

قوا

قبا کت، اسب سیاه رنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

قوا

توانائیها، زورها، قوتها

فرهنگ عمید

قوا

قوه
(نظامی) [مجاز] نیروهای نظامی،

معادل ابجد

تجدید قوا

528

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری